مرگ رمان نویس؛ این قسمت ساراماگو

این که هنوز از مرگ یک انسانی که اصلا او را تا به حال ندیده ای و حتی می دانی که اگر ببینی اش چندان تفیری هم ندارد غمگین شوی دیگر از حس و حال این جهان به در است. جهانی که عادت دارد همه چیز را خیلی زود فراموش کند، حکایت غم گین شدن از مرگ یک آدم غریبه به جک شباهت دارد اما اگر پای نویسنده رمان کوری در میان باشد قضیه فرق می کند. می توان یک جهان را به عزای او سیاه پوش کرد. می توان به تعداد آدم های دنیا رمان های خوب او را چاپ کرد و در یک روز و یک زمان خاص آن را با صدای بلند خواند. آن وقت است که تمام جهان طنین انداز صدای او می شود، صدای کلمات و رویاهای او...









