در ستایش آن هنر مقدس!
ما ساکنین کره تلخی ها و سختی ها هستیم؛کره ای با چرخش منظم و سرگیجه آوری که روزمره گی، تنها سوغات آن است و تاریخ تجربه های بشر، آفرینش مصنوعات هنری را تنهاترین ومذبوحانه ترین تلاش او برای پرده پوشی بر این راز مهم می داند که او تنهاست و جدا افتاده! گاه این تلاش چون باریکه ای از نور عالمی را روشن می سازد وگاهی تکه ابری را ماند، مشتاق به پوشیدن.پس چه صحنه زیبایی ست جهان در بازی این نور وسایه ها وانسان چه سرگرم به دیدن و دیدن و دیدن!در این میان شاخه ای از هنر که هم انسان را از لحاظ آفرینش اثر هنری ارضا می کند و هم به جبران یکی از مهم ترین نیاز های او یعنی ساخت سر پناه می پردازد همانا معماری ست و چه مقدس است هنری که مرزهای واقعیت را تا آنجا در می نوردد که هنر عین زندگی می شود و زندگی ایضا...از پس نگاه یک معمار ،جهان ،دیگر کره ای یکسره تلخ و هولناک نیست که شانه به شانه کانسپتی میزند که معنا در آن هر روز وبا هر آفرینشی رنگی دیگرگونه به خود می گیرد!دنیایی که مفاهیم در آن نه همچون ذهنیات فلاسفه غیر ملموس که آنقدر واقعی وموجود که می توان به زیر سقف هایش پناه برد! در عین حال معماری هنری زنده است چرا کههم در مراحل تولید اثر هنری اش ، باگروه های انسانی همراه است و هم خلق اللهی مخاطبش.
+ نوشته شده در بیست و ششم اسفند ۱۳۸۴ ساعت توسط کاظم برآبادی
|