اصلاح
چقدر همه چیز اطرافم شبیه همه چیز خودم شده است. در آستانه یک انتخاب دیگر ایستاده ام. هر چهار سال یک بار در این آستانه قرار می گیرم. برای من انتخابات ایستادن رودر روی خودم است برای نه گفتن به خودم. همیشه من «منِ مهار شدنی»، «منِ کرنش گر»م را مصداق بارز جریان سلطه می بینم. جریانی که معتقد است حرف راست را تنها باید از دهان او شنید و راه بهشت را تنها باید از اشاره دست او یافت. من هر چهار سال یک بار در برابر این «من» نظام مند، این «من» اصولگرا می ایستم تا بلکه بتوانم به بهانه انتخابات هم که شده، خودم را، عقایدم را و روش ها و باورهایم را «اصلاح» کنم. نمی توانم یک روزه بروم و آن «من» را بکشم! نمی توانم در یک آن، آن من را نابود کنم. چاره ای جز اصلاح کردن ذره ذره اش ندارم.
هشت سال پیش این اتفاق با آمدن به تهران رقم خورد. با تصمیم برای کسب استقلال از سیستم و بروکراسی پدرسالار و خانه ای مصداق ارتزاق برای سکوت و عدم مقاومت در برابر اندیشه های سلطه بود. چهار سال بعد از آن در 88، تلاش برای ریختن دیوارها و ترس ها و حالا یک انتخاب دیگر.
نمی گویم آدم خیلی موفقی بودم، گه زده ام به زار و زندگی ام. گه زده ام به جسمم، گه زده ام به تمام دوستی ها و دوستانی که تنها به مدار مشترکات عقیدتی، رفاقتی داشته ایم و با این اصلاحات شکسته شده. اما حالا که به این روند هشت ساله نگاه می کنم، می گویم من آن «من» درونم را تا حدی اصلاح کرده ام. سخت ترین و دهشتناک ترین تنهایی ها را امروز دارم تحمل می کنم. آنقدر دور افتاده ام که گاه حتی نمی توانم با کسی هم کلام شوم. چیزهایی را تجربه کرده ام که دیگر ادامه زندگی را برایم غیرممکن و تلخ کرده و می کند. با این همه در جهت شناخت و اصلاح خودم و نزدیک شدن هر چه بیشتر به آن «من مهارنشدنی»، آن «من عصیانگر»، آن منی که کرنش در ذاتش نیست، جلوتر رفته و موفق تر شده ام. ممکن است راهم اشتباه باشد، ممکن است دم تکان دادن و تابع بودن و تسلیم قدرت های بزرگ بودن و تسلیم اعتقادات تایید شده بودن و رها در یک سرخوشی روش های درست زندگی باشند. اما من این راه را انتخاب نکرده ام. راهی را که دارم در آن قدم می زنم، با عشق و نفرت دوست دارم، راهی که در آن کشف و شهود حاکم بر من است و هر لحظه به دست ابلیس تغییر، با گذشته و آینده می جنگم!
این بار اما در دنیای بیرون هیچ امیدی برای نه برای موفقیت کاندیدای اصلاحات وجود دارد و نه در صورت موفقیت کار خاصی از عهده او بر می آید. با این همه در کشمکش درونی من نیز شرایط بهتری انتظارم را نمی کشد. من در حال اصلاح کردن هستم و تنها به همین متن و واقعیت اصلاحات درونی خویش امیدوارم نه به نتیجه آن. شاید وقتش رسیده به چیزهایی نه بگویم، شاید وقتش رسیده، در روش حیاتم تجدید نظر کنم، شاید باید برای چهارسال سخت و بلکه حاد پیش رو، روشی دیگر را انتخاب کنم. نمی دانم. ایمان داشتن به اصل تغییر آن هم برای عصیان بیشتر و مهارنشدنی افزون تر دقیقا به همین معنی است. می دانم که این را کسی درک نمی کند که چطور کسی پیدا می شود که شرایط مناسب خود را فقط و فقط به بهانه اصلاح، از دست بدهد بدون امید به شرایطی بهتر. با این همه من در حال انجام این کار هستم و فکر می کنم آن هایی هم که ذاتا به مسیر اصلاحات باور دارند، چنین می اندیشند. سعید حجاریان چند وقت پیش می گفت: «باید از گرایش به یک فرد به گرایش به یک ایده برسیم.» یعنی از موعود گرایی به معاد گرایی، از معشوقه گرایی به عشق گرایی، از نویسنده گرایی به ادبیات گرایی و از زندگی کردن به خود خود زندگی. راه سخت، ناامید کننده، تنهایی آور و زجر دهنده ای است و البته گردابی چنین حایل...!