پوست اندازي سينماي ايران با اسكار فرهادي
نه «جدايي نادر از سيمين»، بلكه اصغر فرهادي با سه اثر سينمايي متاخرش، استانداردهاي سينمايي ايران را دچار تحول كرده است. اين تحول از چند بابت قطعا به نفع سينماي ما خواهد بود اما واقعيت اين است كه نگراني هايي را هم درباره كپي برداري غلط چه درباره سينماگران ايراني و چه خود فرهادي به همراه دارد.
سينماي رشد نيافته ايران با موضوع «شعارزدگي» همواره درگير بوده؛ سينما يا وسيله اي براي بزرگداشت آرمان ها بوده، يا گلويي براي اعتراض به ساختارهاي اجتماعي و سياسي و يا جايي براي عقده گشايي هاي هر كارگردان و نويسنده. نتيجه آن است كه تصوير ايران در آينه سينما، مشوش، پر از شعار و پرداختن به مسائل شخصي بوده و هست؛ اين ساختار البته مربوط به سينمايي است كه ادعاي روشنگري و روشنفكري دارد، چه سخن گفتن از سينماي گيشه در ايران، آن هم در مقايسه با سينماي فرهادي محلي از اعراب ندارد.
اما اين سينما با اسكار فرهادي قطعا پوست اندازي خواهد كرد؛ فرهادي نشان داده كه مي توان متني به دور از شعار نوشت و فيلمي به دور از شعارزدگي ساخت و اتفاقا آرمان ها و ارزش ها را تاييد كرد و حتي ساختارهاي اجتماعي را به چالش كشيد اما اسير كلمات قلمبه سلمبه نشد! بنابراين قطعا موجي از تقليدهاي ظاهري و عميق از سينماي فرهادي در سينماي ما شروع خواهد شد كه شايد بتوان نامش را «اصغريسم» يا «فرهاديسم» بگذاريم. موجي كه به گفته احمد شاملو به دنبال كاشي كاري با كاشي هاي ديگران است و خروجي اش هيچ گاه از منبع الهامش بهتر نخواهد بود.
در ساختار و فن سينمايي نيز اين تقليدها چند سالي است كه شروع شده و پس از «درباره الي» اوج گرفته؛ اپيدمي فيلمبرداري دوربين روي دست، داستان هاي تلخ اجتماعي و سينماي مستندوار قصه گو و پرداختن چندين هزار باره به موضوع «دروغ» نتيجه تقليدهايي است كه آن قدر كوركورانه بوده اند كه حتي نمي توان آن را ادامه سينماي فرهادي در سينماي بدنه به شمار آورد.
اما پوست اندازي سينماي ما بعد از اسكار فرهادي يك نتيجه رو راست ديگر هم خواهد داشت و آن چشم انداز اقتصاد جهاني براي سينماي ماست. حال ايران هم يكي از كشورهايي است كه سينمايش طعم اين مجسمه طلايي را چشيده و قطعا از اين پس، پشت كاور هر فيلم فرهادي اين جمله درج خواهد شد «آخرين اثر برنده اسكار» و اين به معني چرخه اقتصادي است كه با سينماي فرهادي گره خورده و باقي مي ماند. با اين همه اين فقط فرهادي نيست كه سينماي اش با اين اقتصاد عجين مي شود؛ بلكه به تدريج شاهد سينماي كپي برداري شده اي خواهيم بود كه از تقليد كوركورانه سينماي فرهادي جان مي گيرد و سعي دارد كه خود را شبيه «جدايي نادر از سيمين» و يا «درباره الي» كند تا خوب بفروشد!
شايد فرهادي حالا به دنبال نه گفتن به سينماي «جدايي نادر از سيمين» باشد و بخواهد ابعاد ديگر سينمايي را كه دوست دارد براي جهان ترسيم كند؛ اگر اين طور شود، مي توان اميدوار بود كه فرهادي، به عنوان ذخيره سينماي ما در چشم انداز جهان باقي خواهد ماند اما اگر بخواهد همچون «جدايي نادر از سيمين» كه به نوعي تكرار «درباره الي» بود به تكرار خودش بپردازد، قطعا ستاره اي است كه يك بار براي هميشه درخشيده و تمام شده. نمونه اين جور نوابغ اسكار را كم نديده ايم و بعيد است كه فرهادي از سرانجام كار آن ها بي خبر باشد