كدام آسمان

كدام پنجره

كدام نگاه

 

همين جا

كنار من

در آغوشم

 

بازمي شود

بسته مي شود

پلك مي خورد

 

كه من مشتاق مي شوم

بي حال مي شوم

و دوباره براي اشتياق خودم را آماده مي كنم

 

كدام زن

كدام تصوير رويايي

كدام فاحشه باكره

 

به بسترم آمده

برخواسته و دراز كشيده

برخواسته و رفته

 

كه اين چنين

زير سقف آسمان

كنار همين پنجره

و توي همين نگاه

 

خودم را گم مي كنم

خودم را راضي مي كنم

خودم را راضي راضي مي كنم

15 آبان89. تهران