چال شده است چيزي اينجا

 درست روبه روي چشم الاهه هاي عذاب

وقتي كه گذر مي كند

و حتي يادش نمي ماند

كه از ميان باغچه هاي پرگل

شبدر ساده و سه پري را دوست داشته

*

چال شده است چيزي اينجا

وقتي كه تاريخ در هجاي خونينش

به اين روزها رنگ تعلق مي گيرد؛

كسي مي ميرد

تا كسي بماند

اين رسمي پهلواني نيست

اما سينماها اكرانش مي كنند