نگاهی به کاست «انسان می جویم» از حجت بداغی
یک ماهی است که آلبوم «انسان می جویم» را از آقایی به نام حجت بداغی دانلود کرده ام و گوش می دهم. به نظر خیلی از آهنگ هاش طولانی اند و دلچسبی کارهایش به همین خاطر کم است. اما با این همه این کاست چند ویژگی بارز دارد که تا قبل از این نشنیده بودم:
1- ناخودآگاه باید پذیرفت که ترانه های این کاست نوعی شعر کارگاهی هستند. شبیه شعرهایی که از براهنی شنیده ایم و خوانده ایم. گاهی اوقات همین ابیات وقتی در کنار بیت های معمولی قرار می گیرند، کلاژ نازیبایی تشکیل می دهند که هم برای ترانه فارسی خوب و زیباست و هم بد و ناهنجار.
2- موسیقی تلفیق عجیبی دارد، گیتار برقی، سازهای ایرانی و گروه خوانی. من از موسیقی تلفیقی لذت نمی برم برای همین در این مورد قضاوتی نمی کنم.
3- بهترین ترانه کاست به نظرم ترانه «می خندم» است آن هم نه به خاطر فرمش بلکه به خاطر محتوایش که خوب به اعقاید من نزدیک است.
4- یکی از آهنگسازها که صدای حجت بداغی را در این کاستش گوش می کرد به من گفت که او فالش می خواند اما به نظرم آمد که حتی اگر این حرف درست باشد بازهم می تواند از ویژگی های مثبت این کاست تلقی شود چرا که با نوع موسیقی هارمونی ایجاد کرده است.
آقای حجت بداغی مثل این که هم نویسنده است، هم شاعر، هم خواننده و هم آخرین کسی که با فریدون فروغی دیدار داشته قبل از مرگش. به همین دلیل احتمالا آشنایی با چنین آدمی می تواند جذاب باشد. برای من که این طور است، دوستدارم از نزدیک ایشان را ببینم و با هم حرف بزنیم.
حجت بداغی نفر وسط است