نگارنامه

خواندن دفترچه خاطرات دیگران از عقده های همیشگی من و شاید خیلی ها بوده. به طور اتفاقی در اینترنت با وبلاگی آشنا شدم که از آن دختری به نام نگار است، نگار از روزمرگی های زندگی اش در این دفترچه پنهانی که کسی جز خودش آن را نمی خواند می نویسد. از این بعد گه گاهی به او سر می زنم و یادداشت کوتاهی از او را نقل می کنم. شاید اسم سر کلیشه اش هم شد نگارنامه.
سلام
من باز برگشتم آخه دوباره سرم خلوت شده. امروز این قدر به همه گفتم که تصادف کردم که دیگه ازش نمی ترسم و دوباره اعتماد به نفسم رو به دست آوردم. این چند روزه این قدر اتفاقات جالب افتاده که اگه بخوام بگم کلی طول می کشه! فقط اینکه فساد توی جامعه بی داد می کنه یکی از نزدیک ترین اقوام ما هم به خیانت به همسر مشغول شده که امروزه بهش می گن شکست پیمان. یکی از آقایون همکار هم با یکی دیگه از خانم ها ریختن بهم. دیگه دارم از تعجب و ناراحتی شاخ در می آرم نمی دنیا خیلی خراب شده یا مردم دیگه قاطی کردن!!! خدایا به ما رحم کن. دیگه نمی شه فهمید که یکی خوبه و کی بد!!!
دیگه اینکه این چند روزه بدجوری توی ترک اینترنت بودم و اصلاْ سر بهش نزدم به غیر از دیروز که امدم یه چیزی از ایمیل بردارم که چشمم به یه شعر قشنگ خورد و گذاشتمش اینجا. الانم باید برم که همکارا کلی کار دارن و من پای کامپیوتر اونا هستم. بعداْ می آم کامل می حرفم
فعلاْ