موسیقی: یوهان سباستین باخ؛ تجلی گذشته سرشار

کلام باخ کلامی ارعاب کننده است. کلامی که از گذشته پر شکوه برای حال نزار و بی چیز سخن می گوید. سخن باخ با تمام پستی و بلندی های ملودیکش، با همه تلخی هایی که سوپرانوهایش در گوش های ما زمزمه می کنند از گذشته پر ابهت آمده و با پیچاندن گوشمان یادآوری می کند که کجا بوده ایم و اکنون کجا می رویم. سخن باخ سخن تلخی است که از پهنای تاریخ گذشته و پس از سال ها به ما رسیده. یادم می آید که کوندرا در کتاب وصیت نامه خیانت شده اش بارها به باخ اشاره می کند. او معتقد است که باخ با همه زیبایی آثارش تنها ودیعه آسمانی دنیای موسیقی است که برای ما به ارمغان آورده شده. کشف باخ در میان رومانتیک ها، کلاسیک ها و گوتیک ها کار سختی است. در همهمه ای که همه مشغول گوش کردن به بتهوون و موتزارت و شونپن هستند کشف اصالت باخ کار سختی است. باید دقیق شد و منتظر ماند، باید منتظر فرصت ماند تا موعود و میعاد فرارسد. آن لحظه هر اوپرایش می تواند تو را تکان دهد و در این میان انجیل به روایت متی در اولویت است.