شاید طرحی برای شخصیت ملاکمال در رمانم
چیزهایی که با آب می آیند، چیزهایی که برای کویر می آیند، چیزهایی که از روی آه و ناله زن ها می آیند؛ زن های سیاه جامه، زن های گریان که مویشان را می کنند در داغ ترین آفتابی که به گورستان ده تابیده. ملا کمال از روی همین ها بالا آمد، طرحی شد از داستان ها و خود داستانی دیگر. گریه اش در اولین دم باران اشک را از چشم های منتظران باران شست گویی هم نفس با او آسمان دختر باران را زایید و با اولین قدمش آبادی کویری به سبزی نشست و شد سبزه وار!
+ نوشته شده در بیست و ششم مهر ۱۳۸۶ ساعت توسط کاظم برآبادی
|