پوپولیسم نقابدار اصلاح طلبانه

هر چند اصلاح طلبان شعاری (در مقابل اصلاح طلبان عملگرا) در این سالها خود جدیترین ناقدان سیاستهای پوپولیستی محمود احمدی نژاد بوده اند اما قضاوتی تاریخی حاکی از آن است که اینان خود به نوبه خود قربانیان نوع دیگری از پوپولیسمی هستند که می توان از آن به “پوپولیسم نقابدار” تعبیر کرد. این اصلاح طلبان شعاری این روزها با تبلیغات پوپولیستی خود از قبیل بهره گیری از دختران، رنگها و احساسات مبتنی بر عشق و نفرت بدون تکیه بر یک منطق سیاسی استوار، مترصد کشاندن جامعه به همان وضعیت یاس و نا امیدیی هستند که سید محمد خاتمی در پایان ریاست هشت ساله خود برای ملت به ارمغان آورد و در نهایت دست محمود احمدی نژاد را در دست ملت ایران گذاشت.

تاگارت در کتاب خود تحت عنوان “پوپولیسم” عنوان می کند که به باور شیلز پوپولیسم هنگامی به وجود می آید که یک ایدئولوژی که مبتنی بر نفرت همگانی است علیه نظمی دست به عمل می زند که طبقه حاکمه آن را تحمیل کرده است. طبق این تعریف بخوبی می توان دید که همانطور که پوپولیسم محمود احمدی نژاد از دل نفرت از هاشمی رفسنجانی که نمادی از سرمایه داری بود ظهور کرد، اکنون نیز شاهد شکل گیری نوعی پوپولیسم نقابدار هستیم که سعی دارد از دل نفرت از محمود احمدی نژاد سر برون کند. هر دوی این انواع پوپولیسم در هنگام شکل گیری خود نه برنامه ای دارند و نه منطقی قوی که بتوانند تبلیغات خود را بر آن استوار کنند بلکه تنها تبلیغ آنها نقد رقیب است که اغلب به زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی، تندروی و ادبیات موهن نیز منجر می شود.

استفاده از موج احساسات جوانها که در اثر عشق یا نفرت کور نسبت به منطق سیاسی نابینا شده اند از دیگر خصایص جریان متوسل به پوپولیسم نقابدار است. در این مدتی که داوطلبان ریاست جمهوری تبلیغات خود را آغاز کرده اند تنها محسن رضایی و مهدی کروبی در کنار انتقاد از دولت نهم و بهره گیری از نفرت مردم از آن به ارایه برنامه منسجم و فراگیر و مهندسی شده اقدام کرده اند. در مقابل حامیان احمدی نژاد و میر حسین موسوی هر چند در ظاهر مقابل یکدیگر قرار گرفته اند اما از لحاظ ساختاری هر دو گونه های متفاوتی از یک نوع پوپولیسم هستند. به عقیده تاگارت پوپولیسم می تواند ابزار دست پیشروان، مرتجعان، دموکراتها، مستبدان، چپ ها یا راست ها قرار گیرد. به عبارت دیگر، پوپولیسم ظرفی خالی است که مظروف های مختلفی می توانند در آن جای گیرند. موسوی و احمدی نژاد هر چند از یک ظرف پوپولیسم استفاده می کنند اما آنرا با محتوای متفاوتی پر می کنند. حامیان احمدی نژاد این ظرف را با نفرت از هاشمی و هر نوع تجلی لیبرالیستی و دموکراتیک سیاسی-اقتصادی پر می کنند و حامیان موسوی این ظرف را با نفرت از احمدی نژاد و سیاستهای او پر می کنند.

از سوی دیگر “کورن هاورز” نیز دیدگاههای «شیلز» در باب پوپولیسم را به بحث «جامعه توده ای» خود تعمیم می دهد و نشان می دهد که چگونه دموکراسی پوپولیستی برآمده ازجامعه توده ای در برابر دموکراسی لیبرال قرار می گیرد. به نظر «کورن هاوزر» دموکراسی پوپولیستی مستلزم مشارکت مستقیم مردم است که درجریان آن نهادها و انجمن مبتنی بر نمایندگی از سر راه برچیده می شوند و کلیتی ارگانیک تحت عنوان «مردم» به جای «فرد» و «آزادی فردی» قرار می گیرد. در حقیقت دموکراسیی که آقای خاتمی بخصوص در دور دوم ریاست جمهوری خود به آن دامن زد با تعاریف دموکراسی پوپولیستی بیشتر همخوانی دارد تا دموکراسی لیبرالیستی چرا که او اصولا از هر گونه تلاش جدی و جسورانه برای “نهادینه کردن” عناصر دموکراسی و بخصوص عناصر سیاسی آن عاجز ماند هر چند این گریز عجز او برخی از روی کوتاهی و قصور ایشان و برخی در اثر مانع تراشی حکومتی بود که خود متکی بر یک پوپولیسم آشکار و عریان بود. از سوی دیگر اگر به انتخابات نهم ریاست جمهوری بنگریم خواهیم دید که حامیان معین که همان حزب مشارکت و سازمان مجاهدین بودند قول دادند که حتی در صورت شکست در انتخابات با تشکیل یک جبهه دموکراسی خواهی و همچنین حزب و روزنامه فعال از نهادینه کردن اجزای مردمسالاری قصور نکنند. اما با گذشت چهار سال اینگونه بر می آید که نه تنها خبری از آنها در این ایام نشد بلکه از آن چند کاندیدا تنها مهدی کروبی بطور سیستماتیک و جدی با تشکیل حزب و روزنامه فعال به نهادینه کردن اجزای مردمسالاری در وسع خود کمر همت بست. آیا این مفقود شدن معین و حامیان به اصطلاح اصلاح طلبش در این سالها گریز عملی از نهادها، انجمنهای مبتنی بر نمایندگی و نهادینه کردن دموکراسی نبود؟ اینها همه شواهد مضاعفی است بر پوپولیسم نقابداری که پس از چهار سال رخوت و سکوت و قصور دوباره با هدف احیای منافع حزبی و شخصی از ابزارهای تبلیغاتی پوپولیستی برای تجدید دوباره یک دموکراسی پوپولیستی خیز بر داشته است.

در نهایت در پاسخ به آنانی که معتقدند رای به موسوی و کروبی با هم فرقی ندارد بایستی متذکر شد که رای به این دو از زمین تا آسمان نتایج متفاوتی را به بار خواهد آورد. اولا رای به موسوی که تا به حال جز نقد صرف احمدی نژاد برنامه منسجمی ارایه نداده است و حتی در مورد گذشته خود حاضر به پاسخگویی شفاف نیست در نهایت منجر به استقرار یک دموکراسی پوپولیستی خواهد شد حال آنکه رای به کروبی با برنامه منظم و دقیق و تیم اجرایی کارآمدش راهی بسوی یک دموکراسی لیبرال خواهد گشود. از سوی دیگر بزرگترین سرمایه ای که سیاستهای تندروانه و نامطلوب احمدی نژاد در این چهار سال برای جریان اصلاحات فرآهم آورده شکل گیری نوعی اعتماد مجدد و احساس ضرورت به این جریان از سوی مردم است. از مصادیق این تجدید اعتماد تصمیم قشر وسیعی از تحریمیها برای شرکت در انتخابات پیشرو است. حال اگر یکبار دیگر با یک انتخاب غلط و احساسی به شخصی رای بدهیم که فرصتها را چون خاتمی یکی پس از دیگری بسوزاند و حتی مرز شفافی هم با اصولگرایی نداشته باشد این یک ذره اعتماد نیز برای همیشه از کف خواهد رفت و در انتخابات بعد شاهد تحریم و رکود بیشتر در انتخابات خواهیم بود که این خود منجر به روی کار آمدن کسانی خواهد شد که ای بسا نامطلوبتر از محمود احمدی نژاد باشند. به جرات باید گفت که این خطری که که از سوی موسوی آینده جریان اصلاحات را تهدید می کند بسیار فراتر از انتخاب مجدد احمدی نژاد خواهد بود. چرا که انتخاب مجدد احمدی نژاد به احساسات اصلاح طلبانه مردم در دور بعد بیشتر دامن خواهد زد و پتانسیل بزرگتری را برای یک برد بزرگ در انتخابات دوره های بعدی فراهم خواهد کرد.

کاش کمی از آن چه در میر حسین بود در همراهانش هم بود